سلام دوستان خدیجه هستم همسفر
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است
محبت کردن دوحالت دارد؛پافشاری در دوست داشتن، و بهصورت پنهانی در ما وجود دارد که خودمان باید آن را پیدا کنیم.
مسئله دیگر مالکیت و محبت است مالکیت بامحبت رابطه عکس دارد. و علاقه، ترکیبی از مالکیت و محبت است.
وقتی حس، حس مالکیت باشد؛ در ما توقع ایجاد میکند و وقتی چیزی را که میخواهیم، بدست نمیآوریم؛ حالمان خراب میشود. چون دیگر توسط بقیه تأیید نمیشویم و ممکن است در درونمان حسهای خراب ایجاد بشود. پس در اینجا متوجه میشویم که توقع بیجا، باعث به وجود آمدن ناتوانی در شخص میشود؛ ولی زمانیکه ناتوانی از بین برود و تبدیل به توانایی گردد، توقع از بین میرود؛ و وقتی توقع از بین رفت، تأیید و احترام هم از بین میرود؛ و با از بین رفتن تمام اینها، مالکیت هم از بین میرود.
و حال محبت واقعی خودش را نشان میدهد
سلام دوستان مرضیه هستم همسفر
محبت درجه خلوص دارد هرچه خالص تر باشد عمق بیشتر دارد.محبت به این طریق پالایش میشود و به راحتی اتفاق نمیافتدمسئله دیگر مالکیت و محبت است مالکیت بامحبت عدم قطعیت دارد، علاقه ترکیبی از محبت و مالکیت است وقتی به شیء علاقه داریم ترکیبی از محبت و مالکیت است چون گاهی آدم چیزی را دوست دارد و مالکیتش را به دست میآورد این از بیرون دوست داشتن است ولی واقعاً چنین چیزی نیست و نشانهاش این است که انسان گاهی چیزی را میخواهد و به دست هم میآوردوقتی به دست می آورد و مالک می شود میبیند حسی وجود ندارد و کاری نمیتواند بکند و میبیند همه این مشقها را اشتباه نوشته است قضیه مالک بودن عدم قطعیت بین مالکیت و محبت یعنی: وقتی مالکیت به شی به 100 درصد میرسد محبت در آن به نزدیک صفر میرسد، وقتی محبت به بینهایت میرود قضیه مالکیت نزدیک به صفر میرسد و این خیلی جالب است و علتش این است که ما مالک هیچچیز نیستیم چون وقتی مالک چیزی هستیم که خلقش کرده باشیم این نقطه شروع قضیه است حالا روی مالکیت تمرکز میکنیم مالکیت همه جا مسئلهساز است مالکیت خودش وابسته به چیز دیگری است وقتی به چیزی احساس مالکیت داریم در واقع با داشتن و مالکیت آن میخواهیم برای خود تأیید و احترام بخریم.
مالکیت:نیاز به تأیید و احترام دیگران دارد.مالکیت پشتش یک نیرو و پتانسیل عظیمی نهفته است که این نیرو، جاذبه به وجود میآورد این جاذبه با مثلث عشق مشترک است
چون مثلث عشق جاذبه و حس و سایههاست در مالکیت جاذبه هم به وفور دیده میشود و اینجاست که دچار اشتباه میشویم نقطه اشتراک وقتی فرد مجذوب چیزی میشود،جاذبه ذهن را فریب میدهد که میتواند عشق به دختر یا پسر یا شغل یا درجه باشد ...
سلام دوستان الهام هستم همسفر
محبت درجه خلوص دارد هرچقدر محبت بیشتر باشد پاک تر و خالص تر است البته زمانی این امر امکان پذیر است که مالکیتی در آن وجود نداشته باشد چون محبت و مالکیت عدم قطعیت دارد.اما من چیزی را دوست دارم و سالها تلاش می کنم تا آن را به دست بیاورم اما زمانی که بدست آوردم دیگر حسی به آن ندارم و دلیلش این است که فقط می خواستم مالک آن باشم و تایید و احترام دیگران مالکیت را پوشش میدهد مثلا وقتی که من ماشین گران قیمتی را می خرم و هدفم تایید دیگران است. وقتی مالکیت در چیزی به صددرصدبرسد محبت به نقطه صفر میرسد و این امر بر عکس هم صادق است و زمانی که حس مالکیت در من باشد توقع هم به وجود می آید که وقتی چیزی که دوست داشته باشم و انرابه دست نیاورم ناراحت می شوم
سلام دوستان شهناز هستم همسفر
در این CD گفته شده برای اینکه محبت جاری شود وشکل بگیرد چه مسائلی را می طلبد و برای اینکه محبت را احساس کنیم چه مشکلاتی وجود دارد؟
محبت مثل؛ چشمه درجه خلوص دارد هرچقدر آب چشمه زلال تر باشد آب آن گواراتر است هرچقدر محبت خالص تر باشد عمق بیشتری دارد و برای خالص شدن باید تزکیه وپالایش صورت گیرد که به راحتی اتفاق نمی افتد؛ سه تا حالت برای موانع محبت بیان کردند یکی شما یک نفر را دوست داشته باشی یا بروی پافشاری کنی و یا از او فرار کنی ویا قهر کنی نه انزجار ونه التماس وحالت سوم که بصورت پنهانی وجود دارد که باید آن را پیدا کنیم؛مسله دیگر مالکیت ومحبت است مالکیت با محبت عدم قطعیت دارد؛ یعنی علاقه ترکیبی از محبت ومالکیت است مثلا من چیزی را دوست دارم و با تلاش آن را بدست بیاورم ولی همان اوایل برای من جذابیت دارد بعد به مرور زمان کنار بگذارم اینجا مسله فقط خواسته من مالک بودن است وکار تمام شده و مرحله بعدی وجود ندارد در روابط هم گاهی همین طور است مثلا با کسی که دوستش داری ازدواج میکنی بعد از ازدواج فکر می کنی کار تمام شده و تو آن شخص را بدست آوردی و در این مقطع زندگی متوقف می شودپشت مالکیت یک نیرو وپتانسیل عظیمی نهفته است که این نیرو یک جاذبه ای دارد و این جاذبه با مثلث عشق مشترک است که شامل جاذبه سایه هاوحس است.در مالکیت هم به وفور جاذبه وجود دارد که انسان دچار اشتباه می شود و نقطه بین مالکیت ومحبت است و این جاذبه ذهن انسان را فریب می دهد واگر در سیستمی جاذبه ی مربوط به مالکیت وتایید واحترام قوی باشد باعث تراکم انرژی می شودمثل ماشین که یک وسیله خدمت رسان است وقتی در جایگاه شخصیت ظاهر شودتراکم انرژی در صور پنهان باعث می شود که ما مالکیت را طلب بشویم و نتیحه اش این می شود که در صور آشکار وقتی چیزی ارزش صد تومن دارد ما حاضریم پانصد تومن بهائ آنرا بدهیم ولی عده ای هم هستند این بهاء را حاضر نیستند بدهند برای اینها مالکیت شکل دیگری پیدا کرده و توقع داشتن که یک پله جلوتر از مالکیت وجود دارد که وقتی من کاری را بلد نیستم انجام بدهم ودوستم آن کار را بلد هست من توقع دارم که دوستم ناتوانی من را جبران کند و در واقع توقع از ناتوانی انسان بوجود می آید و اگر اینها در درون انسان وجود داشته باشد محبت واقعی را نمی فهمد پس اگر انسان ناتوانی خودش را پیدا کند در دنیایی بیرون بدنبال مقصر نمی گردد چون وقتی انسان بتواند ناتوانی هایش را برطرف کند به یک انسان شکست ناپذیر تبدیل می شود و برای رسیدن به محبت واقعی باید از سه تا حس خشم ترس و ناامیدی عبور کند و دیوارهای که با توقع وتایید واحترام و مالکیت در درون خود بوجود آورده بشکند تا در نهایت به پاداش بزرگ برسد که این پاداش چنین است که از خوشحالی وموفقیت دیگران خوشحال شود و از سقوط آنها ناراحت شود که این بالاترین ثروث برای یک انسان است
به امید بدست آوردن این ثروث ومحبت واقعی که به وفور در کنگره دیده می شود و این را یاد گرفته ایم که انسان مالک چیزی نمی تواند باشد مگر خودش خلق کرده باشد یا ساخته باشد
و آقای مهندس با ساخته شدن وخلق کردن متد DST آن را در اختیار همگان گذاشت تا دیگران هم مثل ایشان به حال خوش برسند و خوشحالی خودشان را با هم نوعان خودش تقسیم کرد و این چیزی نیست جزء عشق ومحبت واقعی که کار هرکسی نیست